-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 شهریورماه سال 1382 16:42
موقعی که من و تبس تصادف کردیم ما رو بردن بیمارستان آسیا .... بیمارستان جا نداشت ... واسه همین ما رو بردن بخش زنان و زایمان ... یه اتاق دو تخته ... اونشب تا صبح صدای ونگ ونگ بچه اومد .... تازه ... صبح اول صبح ... یه پرستار اومد تو اتاق .... و به حالت خنده به من و تبسم رو نگاه کرد و گفت : خانومها هر دوتون سزارین بودین؟...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 شهریورماه سال 1382 13:34
اگر نمی تونم همیشه مالِ تو باشم اجازه بده گاهی ,زمانی از آنِ تو باشم اگر نمی تونم گاهی ,زمانی از آنِ تو باشم اجازه بده, هر وقت تو می گی, کنارِ تو باشم اگر نمی تونم عشقِ راستینِ تو باشم بگذار باعثِ سرگرمی ِ تو باشم اما مرا ترک نکن بگذار در زندگیِ تو, دست کم چیزی باشم!....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 شهریورماه سال 1382 11:32
سام اولیک! آقا جاتون خالی دیشب رفتیم بیرون ... رفتیم پارک جمشیده ... دم در منتظر چند تا از دوستان جدید بودیم که ... یه دفعه یاسمن غش غش زد زیر خنده .. من و شیما برق سه فاز از سرمون پرید که وا ... یاسمن با خودش میخنده ... اونم غش غش ... بعد دیدیم که نه ... دم در پارک جمشیدیه ...یه چاله گنده پر از آب وجود داره که چون...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 شهریورماه سال 1382 23:33
Bryan Adams - (Everything I Do) I Do It For You Look into my eyes - you will see What you mean to me Search your heart - search your soul And when you find me there you'll search no more Don't tell me it's not worth tryin' for You can't tell me it's not worth dyin' for You know it's true Everything I do - I do it for...
-
چه معنی داره ...
یکشنبه 5 مردادماه سال 1382 12:56
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 تیرماه سال 1382 14:37
جای آن دارد که چندی هم ره صحرا بگیرم سنگ خارا را گواه این دل شیدا بگیرم مو به مو دارم سخنها ... نکته ها از انجمنها بشنو ای سنگ بیابان ... بشنوید ای باد و باران با شما همسازم اکنون ... با شما دمسازم اکنون یک چنین آتش به جان ... مصلحت باشد همان با عشق خود تنها شود..... تنها بسوزد شمع خودسوزی چو من ... در میان انجمن گاهی...
-
افتضاح شد ...
پنجشنبه 26 تیرماه سال 1382 18:42
چه سام اولیکی ... این سام بخوره تو سر من با این شاهکاری که کردم ... بچه ها ... من واقعاً ناراحتم ... امروز اتفاق واقعاً بدی افتاد ... من حسابی شرمنده شدم ... خیلی بیشتر از حسابی ... او اصلاً به روی خودش نیوورد ولی من داشتم میمردم از شرم ... گو اینکه منم اصلاً به روی خودم نیووردم ... ولی ... من حالم اصلاً خوش نیست ......
-
بلاخره که می میری !
دوشنبه 23 تیرماه سال 1382 19:03
خب .. میبینم که حسابی به خودت میرسی! از خودت مراقبت میکنی . نیازهات رو برآورده میکنی . خوب گوش میدی یا میخونی , درباره رژیم غذایی , تغذیه , خواب و سم زدایی از بدن ... همین طور خریدنِ وسایلی که میگن به درد ورزش میخوره . صابون های تمیز کننده ... عطر و اسپری خوشبو کننده ... اضافه وزنِِ مجاز برای افزایش قدرت و اندازه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 تیرماه سال 1382 12:36
سام اولیک! فکر کنم مهدی راست میگه ... ولی خب گاهی اوقات آدم واقعاً نیاز داره که غر بزنه! و بد بیراه بگه! حتی .... چوبه دار بر پامی کنند , بیرون سلولم . 25 دقیقه وقت دارم . 25 دقیقه دیگر در جهنم خواهم بود . 24 دقیقه وقت دارم . آخرین غذای من کمی لوبیاست . 23 دقیقه مانده است . هیچ کی نمیپرسد چه احساسی دارم . 22 دقیقه...
-
ش ش ش شل ....
یکشنبه 15 تیرماه سال 1382 16:07
هیچ کی نیست که باهاش حرف بزنم ! پس با کفشم حرف میزنم! اون که یه نیم تخت زبونشه و یه کفی روحش ... خیلی هم خوب واکس خورده , خش نداره! خشکه و بندش هم تنگه! اما غل و غش نداره! ولی خب یه مشکلی هست : میدونی ! اون همش از پا حرف میزنه ... از پا و پا و پا .... (شل سیلوراستاین)
-
مینویسم اما نه حالا حالاها ...
سهشنبه 10 تیرماه سال 1382 18:40
سلام! پیروشکستن انگشت اشاره دست چپم! دست راستم دیروز بر اثر تصادف با یه موتور شکست! درنتیجه دیگه اصلاً نمیتونم زیاد تایپ کنم... تا بعد ....
-
اولین نامه!
پنجشنبه 5 تیرماه سال 1382 17:59
سلام! امتحانی نوشتم ببینم چه طوره ....