وقتی بخوای ....

نه

وقتی میخوای

نه

اگخ خواستی

نه

اگه احساس کنی

نه

اگه فکر کنی که ....

نه

اگه میشد ....

نه

اگه بشه ....

.

.

.

مردشور این زمان کوفتی رو ببره که عقب جلو نمیشه ...

هر غلطی بخوای بکنی دیره .....

دیر ...

اون کلمه دو حرفی ای که خوردی دیگه خوردی ..... حتی اگه بالا هم بیاری .... دیگه دیره

آدم باید ....

 

نور خدا در درونم میتابد و هر خشم و ترس و تردید را از درونم میزداید .

عشق الهی از من حمایت میکند و همواره ایمن هستم . مشتاقم که رشد کنم و مسئولیت زندگیم را به عهده بگیرم . دیگران را میبخشم و اکنون زندگی دلخواهم را می آفرینم .

اکنون ...

ای خدا

این جملات کوفتی هم به دردم نمیخوره ..

 

من الان فقط یه چیز میخوام ...

خوب میدونم چی و کجا ....

اه .....

میخوام ...

اه

لعنت به زنگی که بی موقع خورده شه ....

 

سلام ......

امروز اززیر پل سید خندان که رد میشدم دو تا آقا نشسته بودن ....

شبه این فیلمها ...

خودشون رو جمع کرده بودن و یه کت انداخته بودن روشونه هاشون .... عینهو این فیلما ..... داشتن سیگار میکشیدن ..... نمیدونم تو چه جور حالتی بودن....

گویا بهش میگن خماری ....

نمی دونم چه حالتیه ...

از کنارشون که رد شدم بوی تهفن شدیدی میدادن .... حالت تهوع بهم دست داد ....

با خودم فکر کردم .... اینا هم آدمیزاد هستن .... دادرای دودست دوچشم ... دو گوش ... یه بینی ... یه دهن ...... اسکلت .... دست .... پا .... قلب .....

.

.

.

شب جمعه ... وقتی تو سفره سنتی نشستی ..... با دوستات ..... همتون دارین غش غش میخندین .... و قلیون میکشین ...

یه پسر جوون ..... با لباس پاره ... با چهره شهرستانی.... با شلوار خمره ای .... از اون دسته پسرها که بهشون میگن عمله ....

وقتی از جلو رستوران رد میشه .... زل میزه تو چشمات ..... میشینه لب جوب .......... همینطور نگات میکنه .....

پشتت رو میکنی و به همراه دوستات چند تا فحش خواهر مادربهش میدی .....

 

ولی ......

اگه یه پسر شهرستانی بودی

اگه برای کار تهران اومده بودی

اگه شب جمعه بود

اگه تنها بودی

اگه جای خواب نداشتی

اگه دوستی نداشتی

اگه از فرط خستگی و گرسنگی خوابت نمیبرد

اگه از جلو مغازههای رنگ و وارنگ رد شدی

اگه به یه رستوران سنتی که از توش بوی کباب و غلیون میومد رد شدی

اگه 4 تا دختر جوون دیدی که با چهره های شاد و خندون دارن از خنده ریسه میرن و هی رو هم ولو میشن ....

آیا .....

.

.

.

.

- شیرین

- ها

- میخوام یه سئوال ازت بپرسم

- واستا رفتیم شام بخوریم بپرس

- نه من شام نمیخورم . میخوام الان بپرسم

- خب من میخورم . تو بپرس

- نه الان

- بپرس بابا

- شیرین

- ها

- اگه من خواهرت نبودم و دوستت بودم

- یعنی تبسم بودی؟

- نه .... یکی از دوستات که روش تعصب نداری

- مروارید مثلا؟

- مثلا

- خب

- اونوقت اگه میخواستم با یه پسری مثل هامون دوست بشم و نظر تو رو میخواستم تو چی میگفتی؟

- هیچی

- نمیگفتی پسر خوبیه .... بده؟

- نه

- خب اگه ازت میپرسید که باهاش دوست بشم یا نه چی میگفتی

- میگفتم بشو

- اگه میگفتم بهم گفته میخود باهام ازدواح کنه .... چی میگفتی

- خب گفته

- خب حالا اگه میفهمیدی که دروغ گفته بوده راجع بهش چی میگفتی؟

- خب گفته دیگه

- یعنی چی؟

- یعنی یه چیزی گفته ... حالا فهمیده چه گهی خورده ... زده زیرش .... همین ........ شیما ... عزیز دلم ..... چند بار باید بهت بگم .... حرفهایی که پسر دخترها به هم میزنن ... اکثرش حرفه ..... حرف ......... ای بابا ..... تو هم میری سوئد عقلت میاد سرجاش ....

 

 

 

اه ............ منفرم از این که آقای فخار همش اینجا سیگار میکشه ... من دیگه اینجا کار نمیکنم ....

آخ جووووون ....
امشب میریم شهر بازی .....
میدونی من چندیم ساله که نرفتم ...
یوهو ....
دلتم بسوزه ....
فقط
.
.
.
مجردهای رو راه میدن؟