سل ....
من اومدم بگم که ....
.
.
. اوممممم
.
.
. والا .....
.
.
. میخواستم که ....
.
.
.
.
بگو ...
.
.
.
چی میگن .....
.
.
این .... چیز ....
.
.
.
.همین دیگه ....
..
. .
.... .
..
الان میگم ....
.
.
. وایسا ...
.
.
.
آخه ....
.
.
.
.
چیز ..
این
اون
.
.
.
نه
همون ...
.
.
همین دیگه ....
چی بود؟
.
.
.
. بگو
.
.
.
همممم .
.
.
.
.
ها؟ .
.
.
.الا ... الان میگم ...
.
.
.
آهاااااااااااااااان ...
.
.
.
اییییییییییییییییییییین ....
.
.
.
دیگه ....
آخه ....
خب ....
من .....
میدونی ...
آخه
تو ...
ای بابا ...
چقدر آخه تو ....
تو ..
تو ...
بابا جون
آخه تو
.
.
.
چقدر تو چیزی ..... اینی ...... بیکاری ...
ببینم
.
.
تا آخر دنیا هم من اینا رو بنویسم میخوای بخونی ....
خب چند تا فحش بده ببندش دیگه ...
ولی ...
.
.
.
.
البته ...
.
.
.
بگم که ...
این
.
.
.
چیز
.
.
.
همین
.
.
.
.
ساعت چهار و 10 دقیقه صبح روز پنجشنبه است .
دیشب اصلا نخوابیدم .....
الان داره بارون میاد .....
رعدو برق های باحالی هم داره .... از اون صداها که من وقتی بچه بودم با وحشت ذوق میکردم ....
داشتم قرآن میخوندم که ی هو بارون صدام زد .... رفتم تو حیاط زیرش .... تند تر شد ....
فکر کنم خوشحال شد .... حالا مثلا .....
همچین با باد و بارون ناز و نوازش شدم که دو تا عطسه جانانه کردم ....
وای خیلی حال داد ....
.
.
.
.
.
.
دلم شدیدا میخواد برم گم شم ....
کاش یکی پیدا بشه و از ته قلبش برام آرزو کنه که برم گم و گور شم ....
امشب خیلی به هم ریختم ....
خیلی شلوغم ....
خیلی بی تابم ....
قلبم میخواد از جا کنده شه بره هوا .... زیر بارون .... بره اونجایی که باید ... بره نیستان .... بره پیش اُم ....
پیش ژِه .... پیش .....
امشب عجیب هوس دویدن رو چمنها رو دارم ....
عجیب دلم میخواد به سرعت تو یه جای نا محدود و سبز بدوم و از ذوق بالا و پایین بپرم ....
امشب دوست دارم از درخت بالا برم ... پاهامو بذارم تو آب یخ یخ چشمه ...
امشب دوست دارم انقدر بچرخم ......... بچرخم ........... بچرخم ........... تا سرم گیج بره و تالاپی بخورم زمین .... و غش غش بخندم .... از اون خنده هایی که هر کس میشنوه اگه غش غش نخنده ... اون نیمچه لبخنده رو میزنه ....
امشب عجیب هوای عروسک قشنگ من که قرمز پوشیده و تو رخت خواب مخمل آبی خوابیده ..... همون که یه مامان رفته برام خریده .... قشنگتر از عروسکم هیچ کس ندیده ..... رو کردم ....
هوس توپ قلقلی ....... بستنی یخی ...... چادر سفید گل گلی که وقتی بچه بودم باهاش مامان بازی میکردم ....
امشب هوس گرگم به هوا و من من تو تو ... کشیدم ..... زیر بارون کردم ..
امشب دلم برای مریم خاله و اون موقع هایی که تو حیاط آب بازی میکردیم و با فشار آب همدیگه رو ترور میکردم تنگ شده ....
وای میدونی .. هوس پشمک کردم ...
جیغ ... جیغ های بنفش و آبی و صورتی ..... از اون جیغها که صدا مامان رو درویوورد که یواش .... همسایه ها خوابن ......
امشب دلم میخواد ......
.
.
.
ساعت 5 صبحه .... باید بخوابم .... فردا باید یه عالمه کار تحویل بدم ...
فقط نمیدونم این قرصهای آسپیرین کجاست ....
فکر کنم .....
حرفام این تویه .....