سلام ..... دیدی چی شد؟ .... جزوه دیفرانسیلم که ۴ سال تموم نگهش داشته بودم ... جزوه ای که با صدای دکتر اسلامی و خط من نوشته شده بود .... جزوه ای که بیشتر از هر کتابی دوستش داشتم .... تو تاکسی جا موند ....
قرار بود از روش ریاضی به یکی از دوستام یاد بدم ....
حالا اون زیاد مهم نیست .. از رو جزوه دیگه هم میشه ریاضی یاد داد ...
ولی .... دفترم ..
تازه سی دی مریم زندی هم توش بود که قرار بود رو عکساش آرمش رو بذارم ....
تازه اونم زیاد مهم نیست ... رفتم دوباره سی دی رو گرفتم ....

.
.
.
اینا اصلا مهم نیست .... دفترم رو بگو که آیلا تو صفحه اولش اسم تمام بچه های کلاس رو نوشته بود ....
.
.
ممممممممممممم ..... دفترم .....  
.
.
.
چیزی که مهمه ...  اگه حواستو جمع نکنی .... اینکه که هر لحظه ممکنه چیزی که خیلی دوستش داری تو تاکسی جا بمونه ...... این اصلا خوب نیست ... این تابان زیادیه ...
.
.
.
باید حواسم جمع کنم ....
.
.
تو میگی ... یعنی ممکنه ... اون جزوه رو دوباره ببینم ....

- سلام استاد* ....
سلام ...
- استاد شما جزو اورکات هستین؟
- یه لبخند - بله ... شما خانم شیرین سمسار نویسنده وبلاگ نامه ها هستین ....
ممممممممممااااااااااااااااااااا
قشنگ کف کردم ....
اصلا انتظار همچین جوابی رو نداشتم .....
.
.

-------------
( *استادی که بهش سلام کردم .... از اون استادهای ماه ماه ماه ماه  .... انقده ... ماهه که نگو ... از هر کی دلت میخواد بپرس...)

میگم تو فکر میکنی ... این یارو اهورا یزدی بیاد .... این گارگرهای کارواش هم عین آدم ماشین میشورن ؟ یا بازم شیشه ها تار تاره؟ ... با توجه به اینکه ۲۵۰۰ هم انعام میگیرن؟ ..... خودم ماشین رو میشستم ۵۵۰۰ کاسب بودم ..... امان از این جمهوریه اسلامی ....