.

.

.

- آخ چی میشد من الان میومدم خونه تو خونه بودی ....

- آره ...خیلی خوب بود ......... بله ؟ ... نفهمیدم ... الان؟ .... شما بی جا میکردی الان میخواستی بیای خونه .. ساعت 12 نصف شبه .....

- میدونی ... من واسه همین مطمئن نبودم که میخوام یا نه ! ... آخه خب ... درسته آدم یه چیزهایی بدست میاره ... ولی خیلی چیزها رو هم از دست میده .......مثلا من دوست دارم با مونی بشینم تا صبح تو شرکت عرق بخورم و آهنگ گوش کنم .....

یا با دوستام برم مناظر طبیعی ببینم ...

یا چه میدونم ....

- آره خب من درکت میکنم عزیزم ... آدم گاهی دلش میخواد .... منم دوست دارم گ ا ه ی ....

- شما بیخود میکنی ...

- ا .... ببیم این جوابت خیلی بی منطقه ...خودت الان گفتی آدم دلش میخواد گاهی ... فلان ..... خب منم آدمم دیگه ....

- من اصولا آدم بی منطقی هستم شما هم اگه میخوای با دوستات بری بیرون میتونی روز بری ....

- شما هم میتونی ....

- ها!؟!؟!؟!؟! ....

.

.

.

بحثو عوض میکنه .....

نظرات 1 + ارسال نظر
آقا ساسان جمعه 27 شهریور‌ماه سال 1383 ساعت 12:42 ق.ظ http://Sasan172.persianblog.com

بی‌منطقی؛ منطق خیلی از کسائیه که ادعای منطق دارن... اتفاقا خیلی هاشون هم مرد هستن... نه اینکه زنها نباشن؛ نه؛ ولی لااقل زنها کمتر ادعای منطق دارن... خب زنه و احساسش... کی جرات داره بگه نه... در هر حال امیدوارم شاد باشی و همیشه نویسان... راستی اوووووووووووول شدم؛ نه؟؟!!.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد