افتضاح شد ...

چه سام اولیکی ... این سام بخوره تو سر من با این شاهکاری که کردم ...

 

بچه ها ... من واقعاً ناراحتم ... امروز اتفاق واقعاً بدی افتاد ... من حسابی شرمنده شدم ... خیلی بیشتر از حسابی ...

او اصلاً به روی خودش نیوورد ولی من داشتم میمردم از شرم ... گو اینکه منم  اصلاً به روی خودم نیووردم ... ولی ...

من حالم اصلاً خوش نیست ... تقریباً مریض شدم .....

اصلا ...

واقعاً دلم میخواد از خجالت بمیرم ...

میدونی گاهی اوقات فکر میکنم شاید حامد راست میگفت که من ...  ولش کن ...
هر کس دیگه جای من بود یه کاری میکرد ولی من هیچ کاری نکردم ... یعنی خب  اصلاً نمیدونستم باید چی کار کنم ....

خیلی شیک اصلاً به روی خودم نیووردم و باهاش رفتم بیلیاردم بازی  کردم ... تازه هر چقدر هم که اصرار کردم که بذاره من حساب کنم زیر لب گفت : زشته ...

البته بازم من نفهمیدم چی چیش زشته ! ...

ولی حالم حسابی گرفته شد ...

 

وای خدای من عجب افتضاحی شد ... اصلاً چرا اینطوری شد ؟!

الان اگه دوباره وبلاگ منو بخونه میگه : چقدر غر میزنی ...

 

 

ولی به خدا غر نمیزنم ... من واقعاً ناراحتم ... شاید دیگه هیچ وقت همچین کاری نکنم  ... هیچ وقت ...

 

من خیلی خیلی ناراحتم .... 

         

بلاخره که می میری !

خب .. میبینم که حسابی به خودت میرسی!

از خودت مراقبت میکنی .

نیازهات رو برآورده میکنی .

خوب گوش میدی یا میخونی , درباره رژیم غذایی , تغذیه , خواب و سم زدایی از بدن ...

همین طور خریدنِ وسایلی که میگن به درد ورزش میخوره .

 

صابون های تمیز کننده ...

عطر و اسپری خوشبو کننده ...

اضافه وزنِِ مجاز برای افزایش قدرت و اندازه عضلات .

زدن امپولهای ایمنی .

 

اما یادت باشه که بعد از همه اینها بلاخره به قصه به پایان میرسه ...

 

میتونی سیگار رو ترک کنی ولی آخر می میری .

دور مواد مخدر رو خط بکشی , اما آخر می میری

.

خودتو از خوردن غذاهای پرچرب و سرخ کردنی منع کنی

 و در سلامت کامل باشی اما باز می میری .

می گساری هم که  نکنی باز  می میری .

 

دور کارهای خلاف رو خط بکشی , باز می میری .

از نوشیدن قهوه صرف نظر کنی و کیفور نشی

باز می میری , آخرش می میری  .

 

بلاخره می میری , دست آخر می میری .

آخرش می میری .

 

می تونی نرمش کردن رو از سر بگیری .

اما وقتی موسیقی تموم بشه , می میری .

 

توی ماشین کمربند ایمنی هم ببندی , باز می میری .

از نیکوتین فاصله بگیری , باز می میری  .

 

میتونی ورزش کنی تا چربیهای رونات آب بشه

خوش تیپ بگردی و تو دل برو باشی اما باز می میری .

حمام آفتاب هم که  بگیری  باز می میری .

 

میتونی اون بالا تو آسمون پی بشقاب پرنده بگردی

شاید اونها تو رو به مریخ ببرن اما اونجا هم بلاخره می میری  .

 

بلاخره می میری , در نهایت می میری  .

آخر , یه زمانی , می میری .

 

با کفش نایک و آدیداس و ریبوک هم را بری بازم می میری .

داروهای نیرو بخش بخوری ولی بلاخره می میری .

 

میتونی خودت رو منجمد کنی و رو هموا نعلق بمونی

اما همین که یخت رو باز کنن باز می میری .

 

می تونی همش سکس داشته باشی اما باز می میری .

میتونی خودت رو از شر فشارهای روحی خلاص کنی , استراحت کنی ,آزمایش ایدز بدی

 و تست ورزشی به غرب اونجا که هوا آفتابی ست و از رطوبت خبری نیست

 نقل مکان کنی و تا صد سال زنده بمونی

 

اما بلاخره که می میری!

سر انجام می میری .

در نهایت , خواه ناخواه می میری .

 

 

پس بهتر که خوش باشی

چون بلاخره باید غزل خداحافظی رو بخونی ...

چون بلخره می میری , در آخر کار می میری .

( شل سیلور استاین )

سام اولیک!

فکر کنم مهدی راست میگه ... ولی خب گاهی اوقات آدم واقعاً نیاز داره که غر بزنه! و بد بیراه بگه!

 

حتی ....

 

 

 

چوبه دار بر پامی کنند , بیرون سلولم .

25 دقیقه وقت دارم .

 

25 دقیقه دیگر در جهنم خواهم بود .

24 دقیقه وقت دارم .

 

آخرین غذای من کمی لوبیاست .

23 دقیقه مانده است .

 

هیچ کی نمیپرسد چه احساسی دارم .

22 دقیقه مانده است .

 

به فرمانده نامه نوشتم , لعنت به همه اونها .

آه ... 21 دقیقه دیگر باید بروم .

 

به شهردار تلفن میکنم , رفته ناهار بخوره .

20 دقیقه دیگر وقت دارم .

 

کلانتر میگوید , « پسر , میخوام مردنت رو ببینم » .

19 دقیقه مانده .

 

به صورتش نگاه میکنم و میخندم ... به چشمهایش تف میکنم .

18 دقیقه دیگر وقت دارم .

 

رئیس زندان را صدا میزنم تا بیاید و به حرفهایم گوش دهد .

17 دقیقه باقیست .

 

میگوید : « یک هفه , نه , سه هفته دیگر خبرم کن .

حالا 16 دقیقه وقت داری»

 

وکیلم می گوید :متاسفانه نتونستم کاری برات بکنم .

م م م م .... 15 دقیقه مانده .

 

اشکالی نداره , اگه خیلی ناراحتی بیا جات رو با من عوض کن .

14 دقیقه وقت دارم .

 

پدر روحانی می آید تا روحم را نجات دهد .

در این 13 دقیقه باقی مانده .

 

از آتیش و سوختن میگه , اما من احساس میکنم که سخت سردمه .

12 دقیقه دیگه وقت دارم .

 

چوبه دار رو امتحان میکنند . پشتم میلرزه .

11 دقیقه وقت دارم .

 

چوبه دار عالیست و کارش حرف ندارد .

10 دقیقه وقت دارم .

 

منتظرم که عفوم کنند ... آزادم کنند .

در این 9 دقیقه باقی مانده .

 

اما  این فیلم سینمایی نیست بلکه خب ... به جهنم .

8 دقیقه وقت دارم .

 

حالا از نردبان بالا میروم تا بر سکوی اعدام قرار گیرم .

7دقیقه وقت دارم .

 

بهتر است حواسم جمع قدمهام باشهد و اگر نه پاهام میشکنه!

6 دقیقه وقت دارم .

 

حالا پام روی سکو و سرم تو حلقه است .

5 دقیقه باقیست .

 

یالا , عجله کنید  چیزی بیارید و طناب رو پاره کنید .

4 دقیقه وقت دارم .

 

حالا میتونم تپه ها رو تماشا کنم , آسمون رو ببینم .

3 دقیقه باقیست .

 

مردن , مردن انسان به راستی نکبت بار است.

2 دقیقه وقت دارم .

 

صدای کرکس ها را میشنوم , صدای کلاغها رت میشنوم .

1 دقیقه مانده.

 

و حالا شنا میکنم  و می ی ی ی ی ورم م م م م م م ....

 

( شل سیلور استاین )