دوباره ....

یادمه هر سال شوق و اشتیاق خاصی داشتم واسه اول مهر ...

هفته قبلش میرفتم و مانتو مقنعه و کفش و کیف میخریدم ... بعد دفتر و خودکار و پاککن ... این مداد نوکی خوشگله .... این خودکاره نرمتره .... یه کلاسور میخوام ... دفتر سام (sam)  یا نهال ... ورق کلاسور هم میخوام با مارک woman

چه شوقی .... چه ذوقی ... 

 

حالا چی .... حتی نمیخوام بهش فکر کنم ....

باز شروع شد ...

باز باید از این سر تهران برم اونسر تهران الافی ...

باز سرکلاسها .... هیچی نفهمم ... باز هیچی یاد نگیرم ...

باز مورد حمله نگاهها قرار بگیرم ...

باز متلکها شروع میشه ...

باز نگاههای معنی دار میخوره تو سرم ....

باز باید و نباید ها شروع میشه .....

باز حرس خوردنها شروع میشه ...

باز ..... دانشگاه شروع میشه ....

 

ای خدا .... دانشگاه دوباره شروع میشه ...

 

چهار میثاق در فرهنگ سرخپوستان وجود داره که به من خیلی کمک کرد :

 

اولین میثاق : با کلام خود گناه نکنید

دومین میثاق : هیچ چیز را به خود نگیرید

سومین میثاق : تصورات باطل نکنید

چهارمین میثاق : همیشه بیشترین تلاشتان را بکنید

 

تقدیم به حلقه آتش

آنان که این راه را رفته اند

انان که در راهند

و آنان که خواهند آمد تا قدم در راه بگذارند

 

 

شکر , آفریدگار جهان , برای موهبت زندگی که به من دادی .

شکر , برای هر آنچه حقیقتاً نیازمندش بودم و به من دادی .

شکر , برای تجربه به این زیبایی و این ذهن شگفت انگیز .

شکر ,  برای اینکه با همه عشقت , با روح پاک و بیکرانت , با نور گرم و درخشانت در درون من زندگی می کنی .

شکر برای اینکه از کلام من , چشمان من و قلب من استفاده میکنی تا عشقت را به هر جا که میروم با دیگران تقسیم کنم .

من تو را همانگونه که هستی دوست دارم و چون آفریده تو هستم خودم را همانگونه که هستم دوست دارم .

مرا یاری ده تا عشق و آرامش را در قلب خویش حفظ کنم و از این عشق راه نوی زندگی را بسازم ؛ تا بتوانم باقی زندگی را در عشق به سر ببرم .

آمین ...

 

 

کتاب چهار میثاق اثر دون میگوئل روئیز

برگردان دل آرا قهرمان

 

رو اگه وقت کردی حتما بخون ...

 

 

موقعی که من و تبس تصادف کردیم ما رو بردن بیمارستان آسیا ....

بیمارستان جا نداشت ...

واسه همین ما رو بردن بخش زنان و زایمان ... یه اتاق دو تخته ... اونشب تا صبح صدای ونگ ونگ بچه اومد ....

تازه ... صبح اول صبح ... یه پرستار اومد تو اتاق .... و به حالت خنده به  من و تبسم رو نگاه کرد و گفت :

خانومها هر دوتون سزارین بودین؟ .....

 

************

 

از کجا بفهمیم که پنجره ای بازه یا نه؟

کافیه یه سنگ به طرفش پرتاب کنی

صدایی از دراوومد؟

در نیومد؟

خب پس پنجره باز بوده

حالا بذار این یکی رو امتحان کنیم ...

تَرَق ....

این یکی بسته بوده!!!! ...

( شل سیلور استاین )