- به خدا ....
- کدوم خدا؟
- خدای آسمان و زمین
- خدایی وجود نداره ....
- چرا داره .... همون که من و تو رو آفریده ...
- نه نداره ...
- ببین هر آفریده ای آفریننده ای داره ...
- پس آفرینده خدا کیه؟
- خدا آفریننده است ....
- نشد که .... تو گفتی هر آفریده ای آفریننده داره ....
- خب ببین نمیشه که ما همینطوری به وجود اومده باشیم ....
- ببین ... اگه میشه که خدا همینجوری آفریننده نداره ... پس و منو تو هم میتونیم آفریننده نداشته باشم .... ها؟
- ها؟
...
.
.
.
.
وجود داره ... داره .... من میدونم ...

.
.
.
.
.
.
چه قصه ها که وفا گفتی با من ....
تو بی محبتی کنو جانا یا من ؟!!!!!



تو چنان شرر به خدا خبر ز خدا نداری ....
رود آتش از سر آن سرا که تو پا گذاری ....



سوز دلم را تو ندانی ...... آتش جانم ننشانی ...
با غمت در آویزم ..... وز بلا نپرهیزم .....
پیش از آن برم بنشین ....
کز میان برخیزم ...
رو به تو کردم به خدا خو به تو کردم که هم آغوش تو باشم ....
دل به تو بستم .... به امیدت بنشستم که نمیدونم چی چی ت. باشم ...

.
.
.





سلام ..... دیدی چی شد؟ .... جزوه دیفرانسیلم که ۴ سال تموم نگهش داشته بودم ... جزوه ای که با صدای دکتر اسلامی و خط من نوشته شده بود .... جزوه ای که بیشتر از هر کتابی دوستش داشتم .... تو تاکسی جا موند ....
قرار بود از روش ریاضی به یکی از دوستام یاد بدم ....
حالا اون زیاد مهم نیست .. از رو جزوه دیگه هم میشه ریاضی یاد داد ...
ولی .... دفترم ..
تازه سی دی مریم زندی هم توش بود که قرار بود رو عکساش آرمش رو بذارم ....
تازه اونم زیاد مهم نیست ... رفتم دوباره سی دی رو گرفتم ....

.
.
.
اینا اصلا مهم نیست .... دفترم رو بگو که آیلا تو صفحه اولش اسم تمام بچه های کلاس رو نوشته بود ....
.
.
ممممممممممممم ..... دفترم .....  
.
.
.
چیزی که مهمه ...  اگه حواستو جمع نکنی .... اینکه که هر لحظه ممکنه چیزی که خیلی دوستش داری تو تاکسی جا بمونه ...... این اصلا خوب نیست ... این تابان زیادیه ...
.
.
.
باید حواسم جمع کنم ....
.
.
تو میگی ... یعنی ممکنه ... اون جزوه رو دوباره ببینم ....