میدونی چی خیلی خیلی بده ؟!!
اینکه آدم از ساعت ۱۰ صبح برنامه هاشو مرتب و منظم بچینه! برای ساعت باهم بودن هم کلی چک و چونه بزنه که ۲ نه ۲:۳۰ بعدم قول بده که داره میره که برنامه ها رو ردیف کنه ....
بعد ....
یه هو
تو ساعت ۲ پاشی بری جایی که باید و تازه بفهمی که طرفت هنوز تو خونه خوابه .....
نه
میخوام بدونم چه مجازاتی باید برای این جاده عزیز تدارک دید؟!
.
.
راستی یه چیز دیگه ...
خیلی بده که آدم ترمشو حذف کنه و به باباش نگه؟!!!! ....

شاید ...

یه تق

نه

یه توق

نه

یه تلنگر

نه

 یه تالاپ

نه

یه تولوپ

نه

یه چک

نه

یه متلک برخورنده

نه

یه کتک جانانه

نه

یه بوس

نه

یه ناز

نه

یه نگاه مهربون

نه

یه نگاه خشمناک

نه

یه نامه

نه

یه حرف

نه

 یه دعا

نه

چند رکعت نماز

نه

خوندن قرآن

نه

سر گذاشتن رو پای مامان

نه

آب بازی کردن با بابا

نه

راه رفتن رو چمن

نه

خوابیدن رو آب

نه

تاب بازی کردن

نه
با نی نی بازی کردن  

نه

یه شعر کودکانه

نه

یه شعر بزرگونه

نه

یه کتاب

نه

یه جمله

نه

یه معجزه کوچیک

نه

یه معجزه بزرگ

نه

یه قرص

نه

یه سفر

نه

یه مهمونی

نه

یه عذاداری

نه

یه غذای خوشمزه

نه

چند روز گرسنگی

نه

یه پارچ آب یخ

نه

شربت

نه

مشروب

نه

سیگار

نه

تریاک

نه
هرویین

نه

مرگ

.....

آره ...

شاید مرگ کمکم کنه تا از این مسلخی ک خودم واسه خودم ساختم خلاص بشم ....

تو فکر میکنی اگه .........

.

.

.

 

 

من نمیدونم ...... من از این وضعیت خسته شدم ..... یکی بیاد یه دونه بزنه تو سر من و گوشمو بکشه ببره اونجایی که نرمال باشم .....

 

خمیازه های پشت سر هم ....

خستگی و کوفتکی شدید

در طول عمر 22 ساله ام احساسای که الان دارم تا حالا نداشتم ....

فقط بگم که انقدر نا ندارم که حتی کلمات رو درست تایپ کنم ....

خداوند را شکر که اکنون تکنولوژی پیشرفت کرده و میتوان با فشار اندکی رو دکمه ها کیبورد احساسات سست و بی نا رو هم بیان کرد ....

امروز امتحان دارم .... ساعت دو نیم ..... و میدونم که باز هم نمیرم امتحان بدم .... باید از اولم به حرف مامان گوش میکردم و حذف ترم میکردم .... چرا نکردم؟ .........

حقیقتش اینه که حوصله اش رو  نداشتم ....  

 

اگه به جاده  بگی ... میگه : ای تنبل ....

راست میگه ...

بد جور تنبل و بی خاصیت شدم .....

 

میدونی !

هوس مرگ کردم

یه خواب جاودانه ....

فکر کن .....

تا آخر دنیا بخوابی ....

وای چه حالی میده !

 

فکر میکنم .... با جوی که الان تو خونه حاکمه ...... همه غیر من منبع انرژی ای نمیبینن .... واسه همین همشون از من انرژی میخوان ...

ولی دیگه ندارم ....

حتی نای نفس کشیدن هم ندارم .....

کاش میشد مرد ...

مرد و خوابید .....

نکنه .... وقتی مردی هم نتونی بخوابی؟ ........

ولش کن ..... نمیخوام بمیرم ..

میخوام بخوابم ....

ها .......

میدونی الان به کی حسودیم میشه ...

به خرسهای قطبی که 6 ماه سال رو یه بند میخوابن ...

به به

حالی میکنن ها ....

یا بهادر تو اوسا بابا ....

یا خلخته .....

 

میدونم ... الان دنیا هم خراب بشه برام مهم نیست

ولی بدیش اینه که بعدا عواقب داره

الان حالیم نیست ....

 

بیخیال

ترس از رنج کشیدن سخت تر از خود رنج کشیدنه !!!!