سلام ....

خب من اول یه معذرت خواهی به همه عزیزانم بدهکارم ....

ببخشید ... حقیقتش اینه که من مودمم الان یه 3 هفته ای هست که مشکل داره و من چون از سخت افزار هیچی حالیم نیست خودم بهش دست نزدم ... و از اون ورم نبردمش جایی که ببینن دردش چیه ... آخه بدون ماشین واقعا درد آوره .. این طرف و اون طرف رفتن ...

در نتیجه باید ببخشید که نمیتونم زیاد بیام تو نت ... فقط روزهایی که میام شرکت از اینجا آن میشم ... چون از شما چه پنهون حس کافینت رفتن هم ندارم ....

 

وقتی هم که میام شرکت , اصلا دست و دلم به نوشتن نمیره ... یعنی ... اون حسی که گفته بودم باعث میشه بشینم و 4 -5 ساعت تایپ کنم ... اصلا تو شرکت به وجود نمیاد .

 

ایشالله یه خیرخواهی پیدا بشه و بیاد خونه ما و ببینه این مودم چشه ... اونوقت من دوباره زود زود میام ...

الانم فقط اومدم از عزیزانی که خیلی به من لطف داشتن تشکر کنم ... بابا مردم از شرم ...

به خدا آب شدم ...

اینطوری تحویلم میگیرین یه موقع باورم میشه که چیزی هستما ...

از نمایشگاه وب هم بگم که محشر بود .... دست برو بچه های باعث و بانیش درد نکنه ...

واقعا خسته نباشن ....

خبر دیگه اینکه امتحانهای میانترم شروع شد و من هنوز نمیدونم چه واحدهایی دارم ...

فقط میدونم که فردا امتحان مدارمنطقی دارم که هنوز نمیدونم چیه!!! باز هم دست به دامن امدادهای غیبی میشیم تا ببینیم چی میشه ...

 

دیگه .....

 

 

یه را خوب بلدم که تا همیشه با هم دوست بمونیم ...

هر چی من گفتم .... تو بگو باشه ... درسته

اینجوری برای همیشه با هم دوست میمونیم ....

شل سیلوراستاین

ما صد در صد در برابر همه تجربه هایمان مسئول هستیم .

هر اندیشه ای که از ذهن ما میگذرد, آینده ما را می آفریند.

نقطه اقتدار همواره در لحظه حال است.

عذاب هر کس به دلیل انزجار از خویش و احساس گناه است.

درونی ترین احساس هر کس این است :

آنچنان که باید خوب نیستم .این تنها یک اندیشه است و اندیشه را میتوان عوض کرد.

انزجار و انتقاد و احساس گناه بیش از هر الگوی دیگر صدمه می زند.

دست کشیدن از نفرت و انزجار حتی مرض سرطان را نابود می کند.

هنگامی که به راستی خود را دوست بداریم , همه چیزهای نیکوی زندگی به حرکت در می آید.

ما میتوانتیم گذشته را رها کنیم و ببخشاییم.

باید مشتاقانه بخواهیم که خویشتن دوستی را بیاموزیم .

تایید وپذیرش خویشتن در زمان حال , کلید دگرگونیهای مثبت است.

این ماییم که این به اصطلاح بیماری را در تن خود می آفرینیم.

 

زندگی واقعا بسیار ساده است , از هر دست بدهیم از همهان دست پس خواهیم گرفت .

 

بر گرفته از : شفای زندگی

نوشته : لوییزال هی

ترجمه : گیتی خوشدل

نشر : پیکان

 

نمیدونم چرا ولی دوباره شروع کردم به خوندن این کتاب ... شاید این رو هم انقدر باید بخونم تا مثل چهار اثر از فلورانس اسکاول شین .. جرواجر بشه ...

خیلی خسته ام .. خیلی .... احتیاج به یه استراحت واقعی دارم ... باید بتونم ذهنم رو از هر چیزی خالی کنم ... حتی شده برای 10 دقیقه ...

 

تصمیم گرفتم روزه سکوت بگیرم . برای 1 ماه ...

فقط نمیدونم .... آیا نوشتن و یا جواب دادن به گوشی هم جزوش میشه یا نه .... آخه اون موقع که  مریم مقدس روزه میگرفت نه بلاگ بود نه به اون صورت ارباب رجوع داشت ... حالا نمیدونم ... یه کاریش میکنیم دیگه ...

 

 

سلام و درود فراوان بر شما همه بندگان پاک خدا ...

آغاز سال 22 شیرینی رو به همه اونهایی که براشون مهم یا جالبه از جمله خودم تبریک میگم .....

ترشیدم مادر ...

22 سال از این عمر تلف شد و هیچ سودی حاصل نشد .... امیدوارم در این مدتی که نمیدونم چقدره ... یه تغییراتی در این زندگی ... ( آخه بگم چی) من حاصل بشه ....

 

من باید اعلام کنم که دو ماه مبارک آبان و آذر بسیار برای من موجب شادی و طربه ... چون الحمدلله تقریبا همه رفیق رفقا تو این ماه به دنیا اومدن ... منم ... چون نمیتونم هر روز تایپ کنم .. میخوام امروز به همشون تبریک بگم ....

هم اونهایی که عقب مونده و هم اونهایی که جلوتره و هنوز نرسیده ....

 

اول به طناز نازم که تولدش 12 آبان بود و من هنوز فرصت نکردم کادوش رو بهش بدم ....

بعد پسرخاله آرش که الان کنتاک داریم ....(28 آبان)

پیام عزیز (29 آبان)

نیمای عزیزتر-برادر تبسم (29 آبان)

این خط ویژه است ....

 

30 آبان عزیزترین موجودی که من در تمام زندگیم دیدم به دنیا اومده .... تبسم جون گل ناز خوشگلم .... خوش اومدی خانوم خانومها .... تولدت رو برای 12 امین بار بهت تبریک میگم ....

بوووووووووووووووووووووووس .... ماااااااااااااچ .....

و تولد نیما آقا ... خاطره خوب کودکی که الان سرش خیلی شلوغه ....

 

و خب اول آذر هم که میدونید دیگه .... بله .... خودم بیدم ....

 

2 آذر ....اول احسان عزیزم که الان قهریم ولی خب .... تولدش برام خیلی عزیزه ..... زهیر مهربون که خیلی وقتها بهم کمک کرده و امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشه ....

و یادم رفت بگم که 2آذر روزیه که نتیجه اون تولد منه .... سالگرد ازدواج مامان و بابا ....

 

3 آذر .... تولد .... مدیرکل سازمان ملل متحد .... دوست بسیار عزیزو شفیق و رفیقم .... سارا ....که الام علوم سیاسی دانشگاه علامه درس میخونه و مطمئنم که بلاخره یه چیزی تو زندگیش میشه .... سارا خیای برام عزیزی ... اینو هیچ وقت یادت نره ....

 

5آذر تولد ... مروارید عزیز و باحال .. که همه چیز رو تو زندگیش راحت میگیره و همه چیزم براش راحته .... شاید اگه اون کنتاک( با اشتباهی که من کردم) پیش نمیومد الان دوستای خیلی بهتری برای هم بودیم  .... ولی به هر حال تولد مروارید امسال خیلی ویژه است ... و من دلم میخواد امسال یکی از بهترینها براش باشه ...

 

6 اذر تولد دختر عمه جونم که الان سوئده ... نانازی جونم تولدت مبارک ...

13 آذز تولد گلنار خانوم و اگه اشتباه نکنم لادن خانوم گل گلها  .... و سالومه خانوم دوستان خوب دانشگاه ....

14 آذر تولد ساسان بانمک و بیخیال .... و دوست داشتنی ....

 

15 آذر تولد مهربون ترین و عزیزترین فردی که تا حالا دیدم و میپرستمش ... دکتر کوروش اسلامی

 

21 اذر تولد پدر عزیزتر از جانم که خیلی ماهه و من عاشقشم ...

 

و همیننطور آقای آرش ...دوست امیر علی که دیشب رفتیم و باهم در رستوران شبهای شیراز شام خوردیم ...

25 آذز تولد امین جون مهربون و کتابخونم ...

 

و ....30 آذر ... شب یلدا .... تولد یلدای عزیزم که اگرچه زیاد باهم در تماس نیستسم ولی ... همیشه با منه ....

 

و دیگه سامان و مریم و رجا و ریکی مارتین و بریدنی اسپیرز و کریستینا اگیو لرا و ... هر کی که یادم رفته ....

 

من از ته ته قلبم برای تمام بچه هایی که متولد این ماه هستن آرزو میکنم .. امسال یکی از بهترین سالهای زندگشون باشه ...

 

من میخوام صدای من انقدر بلند باشه تا همشون بشنون و با همین صدا بگم ...

 

ای عزیز ترین .... تولدت مبارکتر از همیشه ...

دوستت دارم ..

 

همین دیگه ... ولی میدونی ... تا الان که دارم اینو مینویسم و ساعت هم 1:41  ظهره ... حتی یه نفر هم تولد منو تبریک نگفته ... حتی بابام ....

یه غم غصه ام گرفت ....

 

عیب نداره ... تولد شماها مبارک ... تولد منم مبارک خـــــــــــــــــــب؟؟؟؟!!!!

 

فعلا

 

Happy birth day to u!