الان چیزی برای نوشتن ندارم
! یعنی چیزی که بهش فکر میکنم !قابل نوشتن نیست! زیان آوره!آبرو بره
!!! اصلاً خیطه! ....یکی گفت :چرا وبلاگ مینویسی؟ به نظر من کار درستی نیست آدم سفره دلش رو واسه همه باز کنه
!تو دلم گفتم
! بستگی داره تو سفره دل آدم چی باشه! بله خب! منم میتونم حرفام رو تو دلم نگه دارم یا دلم رو ببرم یه جایی باز کنم که آدرسش رو هیچ کس نداشته باشه!بارها به خودم گفتم
: خب حالا که میخوای فلانی رو فحش بدی ! اینجا که نمیشه! پس برو وبلاگ باز کن تا طرف آدرسش رو نداشته باشه!تازه اینطوری میتونی برای بعضی ها که از مرموز بودن خوششون میاد مرموز باشی
!ولی آخه واسه چی؟ امشب از دستش ناراحتی
, چند تا دری وری بهش میگی و خلاص! ولی اگر فردا هم همین احساس رو نسبت بهش داشتی, اونوقت دیگه مریضی! مشکل داری!اینو بهش میگن کینه
!گرچه یادم نمیاد تا حالا از دست کسی ناراحت بوده باشم و بهش نتوپیده باشم ....
اینو میدونم که از یه چیز تو این وبلاگ و وبلگ بازی هیچ خوشم نمیاد .. اونم اینکه ... ... ولش کن گفتن نداره .... تو کامنت میذاری .... لابد خالی میشی .... منم پاکش میکنم .... ولی آخه تو خدا ... صبح که از خواب پا میشد .. محض رضای دل مریم مقدس یه نگاهیی تو آیینه به چهره خودتون بکنید و دو دستی دو تا لپاتون رو بکشید و بگید که بابا .. من خودمو دوست دارم .... همه مردم رو هم دوست دارم .... اینکه یه چی غم رو تو دلت کینه کنی چه چیزی رو عوض میکنه ... غیر از اینکه .... خودتو اذیت کنه ....
زندگی جای دیگرست
..... میلان کندرا!
حرفای دل با هیچ زبونی غیر زبون دل فهمیده نمی شن
از هیچ جایی غیر از دل هم نمی شه خوند یا شنیدشون
برای کینه نشدن غم هم فقط باید قبول کنیم دلیل غمهامون خودمون هستیم و شادی چیزیه که داریمش اما نمی بینیمش.
مثل اینکه باز حالت خوب نیست.