سلام
امروز آپ دیت نکرده بودم ..گفتم بیام این کار رو بکنم ....
اتفاق عجیب و جالب تازه ای رخ نداده که من برات بگم .... فقط اینکه امتحانام تموم شد . الان دیگه تابستونه .... هییییی .......
مثلا من ذوق کردم ....
امروز طبق معمول همیشه که کاشته شده بودم سر قرار رفتم و ر.ی پل رومی نشستم ...
انقدر حال دااااااااااااااااااد که نگو
رودخونه تمیز با درختهای سبز خوشگل .... و یک عدد کتاب عشق رقص زندگی اثر اوشو ...
به به
چه حالی کردم ...
البته از اونجایی که همیشه یک زد حال وسط مقدار انبوهی خوشی موجوده ... این عمله ها هی اومدن از بغل من رد شدن و هی نگاه کردن ... انگاری که من از مریخ اومدم ...
بعدشم آقامون اومد و به جای معذرت خواهی که این باعت رشد این همه درخت تنومند زیر پای من شده گفت : چرا مثل دختر فراریها نشستی اینجا!
ولی من بخشیدمش تا لحظات خوشی باهم داشته باشیم .... گرچه در مقابل بخشش های اون باید هم میبخشیدم ....
وای ما چقدر هر دومون بخشنده ایم .... نه؟( دو نقطه دی )
حالا بهش نگین که من چقولیشو کردم ها .... منو مییییییییییییییی کشه!!!! ....
میدونی !
احساس میکنم دوباره بچه شدم ....
شاید هم بودم . حالیم نشده بوده تا حالا ....
راستی امروز مامان برام یه دامن خرید ........... هورا ....... من بزای اولین بار دامن پوشیدم ....
هوریا ..... آخ جون ....
بابا این همه اتفاق جالب بود ... اقاتون..پل رومی..عمله ها .. درختا و رود.. کتابه...از همه مهمتر دامن! واسه من که خیلی جالب بود بعد ۲۲ سال اولین بار باشه دامن بپوشی...
می گویند شیشه ها احساس ندارند اما وقتی روی شیشه ای بخار گرفته نوشتم دوستت دارم آرام
من قول می دم بهش نگم..دو نقطه دی..
حتما الان به خودت می گی خیلی پر روام؟
دامنت مبارک باشه شیرین. دختر گل و فامیل عزیز ( دو نقطه دی ) .
بخششهای آقاتون مگه چی بوده که شما گناه به این بزرگی رو بهش بخشیدین؟ بعدشم، آخه ۴زانو نشستن کنار پل رومی مث دختر فراریاس خب D: