- کجایی؟
- زیر سایه شما
- کوشی؟ نمیبینمت ...
- آره خب ... شما عادت نداری جلوتر از نوک دماغت رو ببینی
- ولی شما اگه یه کم پاتو بلند کنی ... منو اون زیر میبینی
- نه ... ما عادت داریم سر به هوا راه میریم ...
- خوبه .... دیگه چه عادتی دارین ؟
- مشروب میخوریم , سیگار میکشیم , بیلیارد میریم , دخترها رو آره خلاصه .... شما رو .... نه نه ... شما رو نه .... با شما بازی میکنیم ....
- همین؟
- اره دیگه .... همین .....
- همین ؟ ....
- آره خب ....
- ....
- حالا ... چرا منو نه .... باقی رو آره؟
- اونش دیگه به خودم مربوطه ...
- اصلا تو منو واسه چی میخوای؟
- اونشم به خودت مربوط نیست ...
- بازیچه ام؟
- چرا چرت میگی ؟ مگه فیلمه ....
- پس چیه؟
- نه .......... تو احتیاج به تربیت داری .... من تربیتت میکنم ...
- چرا؟
- چون من میگم .....
- قانع نشدم
- قانعت میکنم
- توجیح نشدم
- وایسا توجیهت میکنم ...
- ...
نمیدونم چقدر به آزادی شخصی اعتقاد داری. ولی اگه من جای تو بودم دمار از روزگار کسی که بهم اینجوری حرف بزنه در میووردم.
سلام...
سلام
خیلی مکالمه جالبی بود...
شاید تا حدودی واقعی باشه...آره اینجور آدما هم پیدا میشند...
حالا توجیحت کرد؟
چرا انقدر به عالم دنیا بدبینی! .....
توجیه شدی ؟
توی وجودت دو تا لشگر دارن با هم میجنگن کدوم برنده بشه خدا میدونه.
هر وقت میام اینجا سرگیجه میگیرم!!
خوب اینم یه جورشه!