اگر نمی تونم همیشه مالِ تو باشم
اجازه بده گاهی ,زمانی از آنِ تو باشم

اگر نمی تونم گاهی ,زمانی از آنِ تو باشم
اجازه بده, هر وقت تو می گی, کنارِ تو باشم


اگر نمی تونم عشقِ راستینِ تو باشم
بگذار باعثِ سرگرمی ِ تو باشم

اما مرا  ترک نکن
بگذار در زندگیِ تو, دست کم چیزی باشم!....

                       

نظرات 4 + ارسال نظر
محمد دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 02:30 ب.ظ http://jigool20.persianblog.com

چرا دلت گرفته مثل آنکه تنهایی
چقدر هم تنــــها ٬خیال میکنم دچار آن رگ نهان رنگ ها هستی
و دچـــــــــار یعنی :
عـاشــــق
فکر کن که چه تنهاست اگر ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد .
چه فکر نازک غمناکی
و غم تبـسـم پوشیده نگاه گیاه است
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه ی آنهاست
نه وصل ممکن نیست ....
.............................
من از این عکسه چیزی نفمیدم .. اما بوی دچاریتش بلند بود ...

دوست دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 03:49 ب.ظ

شعر ساده و تاثیر گذاریه. فقط کاش می‌دونستم مخاطبت کیه.

حالا! دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 10:48 ب.ظ

آره بد نبود اگر مخاطب داشت!

داداش سه‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 08:32 ق.ظ http://betaair.persianblog.com

خیلی حرفای عاشقانه میزنی!!!؟؟؟ چرا!!؟ یا علی مدد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد